چکامه های ماندگار
زاییده افکار شاعران
این روزها بیش از هر زمان دیگری دانستم که مالک چیزی نیستم
نه مالک جانم نه مالم نه بدنم
هر آنچه برایش تلاش کردم، بدست آوردم، نگاهش داشتم دیگر برای من نیست.. خداوندا روزی بمن گفتی که صحرای محشری هست که در آنجا هیچکس دیگری را نمیشناسد.
فرزند، پدر مادر را
و برادر، خواهر را
زن، شوهر را...
همه یکدیگر را میبینند، اما در آغوش نمیگیرند
میبینند، اما دست یکدیگر را نمیگیرند. روزی گفتی هر آنچه در زمین بدست آوردی به یکباره از دست میدهی و من میاندیشیدم که مگر میشود؟ اکنون در این روزها که کرونا جهان را تسخیرکرده
بیش از همیشه میدانم که هست آنچه که گفتی؛ اکنون میدانم من حتی مالک بدن خود نیستم؛ که هرجا بروم که هر آنکه را بخواهم در آغوش بگیرم ،که می بینم مادری را که هفتههاست فرزند خود را در آغوش نگرفته میبینم که بهترین امکانات را در اختیار دارم، اما نمیتوانم استفادهای از آن ببرم. خدایا اکنون میدانم اختیارم در گرو اختیار توست
و جز تو که بی انتها و همیشه هستی
چیزی ندارم که بتوانم به آن تکیه کنم
که هر لحظه و همیشه داشته باشمش
خدایا دراین محشر، مرا و دوستانم رابه حال خودمان رها نکن!
به لطفت سخت محتاجیم ..
برچسبها: داریوش فرضیایی
Design By : Pichak |